قربون صحن و صفات رضا جان ! یعنی می شه منم روزی حرم با صفاتو ببینم ؟ ... تا که دردهایم را با شوق دیدن حرم زیبایت فراموش کنم ...
شب است و غم وجودم را گرفته
شب است و غصه ای دارم نهفته
شب است و یاد صدها لاله در دل
شب است و پای من افتاده در گل
شب است و یاد فردا می کنم من
غریبم وا غریبا می کنم من
شب است و و خلوت و تنهایی و شمع
شب است و کربلایی ها برم جمع
شب است و بی قراری می کنم من
زدیده بحر ، جاری می کنم من
قلم در دست من بی اختیار است
زبان و واژه امشب اشکبار است
قلم امشب نوایی تازه دارد
غم کرب و بلا یی تازه دارد
مرا یاد شهیدان کرده مجنون
دلی دارم پر از غم همچو کارون
نمی دانم دلم دیوانه کیست
کجا می گردد و در خانه کیست
یقین دارم دلم کرب و بلایی است
و مهمان شهیدان خدایی است
شهیدانی که جمله سر بدارند
شهیدانی که چون کوه استوارند
شهیدانی که با حق یار بودند
و یا چون مالک و عمار بودند
دیروز چه آسان جان می دادیم
امروز چه هراسان ایمان را
دیروز دنبال گمنامی بودیم
امروز مواظبیم که ناممان گم نشود
آنجا برای خدا کار می کردیم
اینجا کاری با خدا نداریم
سر دادیم که روسری ها نیفتد
روسری ها هم افتادند !!
دیروز تیپ و لشکر می زدیم
امروز مانده ایم چه تیپی بزنیم
جبهه بوی ایمان می داد
اینجا ایمانمان «بو» می دهد !
دیروز در موقعیت ذوالجناح بودیم
امروز در موقعیتهای جناحی !!
.
.
.
مولای غریب من ! نمی دانم که اولین بار که نامت را به زبان آوردم چند ساله بودم.امام مطمئنم آن روزها اینگونه مشتاق دیدارت نبودم ، دوست ندارم چون بد فهمان فریب خورده با خود و به تو دروغ بگویم ، هر چند که تو بر اسرار قلب من واقفی ، مولایم نام غریب امروز بر کتیبه قلب من ثبت شده و من بی نام تو روزم را آغاز نمی کنم و بی اسم تو سر بر بالین نمی گذارم . دوست ندارم در فراقت فقط ندبه سر دهم .سالهاست که هزاران عاشق همچون من از غم هجران تو می گریند ، اما هنوز پرده از رخ بر نداشتی . من تشنه آنم که کاری انجام دهم تا لبخندی زیبا بر لبان شما نقش ببندد و من سر مست شوم از اینکه آقایم (تمام زندگی ام ) برای لحظه ای از من راضی است.
شیعه تو بودن کار آسانی نیست . نه ! این را صعب را با دو رکعت نماز غراب وار نمی توان پیمود . باید ابراهیم شد و بی گدار به آتش زد ،سوخت نه آنگونه که دنیا پرستان در عشق های مادی می سوزند . مولای من ! کاش نیم نگاهی بیندازی به این مسافر که سالهاست شوق دیدارت زنده اش نگه داشته ، هر لحظه با خود می اندیشیم ، که تو کعبه آمال هزاران شیدا ، اینک بر کدامین خاک سر بر سجده گذاشته و برای کدامین یک از شیعیانت طلب بخشش داری.همه این شعر را می دانند که :
دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
به راستی چه درمانده اند آنان که تو را به فراموشی سپرده اند و از خدایت نمی هراسند ، می دانم که هنوز مرا آن لیاقت نیست که خود را شیعه تو بنامم ، اما کاش نام مرا در دفتر دوستدارانت بنویسی بدون در نظر گرفتن گناهان گذشته ام دوستم بدار مولا جان !
.......